بسم رب الشهدا و الصدیقین

دست نوشته های یک (مُهاجر)

بسم رب الشهدا و الصدیقین

دست نوشته های یک (مُهاجر)

بسم الله الرحمن الرحیم
#سیمای او

چهل چراغ عشق و اخلاص بر پیشانی سنگرش آنچنان نمود داشت که صحرای عاشقان را از نورانیتش متاثر یافتم.
شانه هایش میلرزید آنچنان که انگار زمین نیز با لرزش شانه هایش میلرزد،اشکش بر گونه هایش می‌ریخت و صورتش را براق تر می‌کرد و گاهی دستانش را بسوی معشوقش بلند می‌کرد و (( یا رب و یا رب)) میگفت که نشان از راز دلش داشت و سجده های طولانی اش خبر از شوق رسیدن به محبوبش را می‌داد.
از سنگرش دل کند و بیرون آمد؛ چه زیبا می آمد و میرفت و می‌گفت و میخندید، جان‌ها را جذب و روح ها رو قبض میکرد و من تماما به تماشای او نشسته بودم.
یاران با دیدنش عشق و صفا را به تفسیر می‌گرفتند و دشمنانش با دیدنش حراس و تزلزل خودشان را در او می یافتدند و او چه زیبا اشداء الکفار و رحماء بینهم را برایم به تعریف مینشاند.
و من منتظر از شناخت او بودم که نسیمی صورتم را نوازش داد و برایم از او اینگونه زمزمه کرد:
او یکی از هزاران عاشقی بود که در خیمه شام و سکوت شب در بستر قبر می آرمیدند و با ناله هایشان سکوت شب را در هم میشکستند و دل ملائکة اللّه را جریحه دار میکردند ؛ از دسته کسانی که با زندگی کوثرانه خود عرق شرم بر صورت کسانی که زندگی مملو از تکاثر دارند جاری می‌کنند. 
همان هایی که آشنای شهر غریبند که تن و جانشان با خاک جبهه در هم تنیده شده است و برای هرکه جز دیارشان غریبه اند. 
دریا دلانی که گلوله ها برایشان مفسران آیه شهادت هستند. 
عاشقانی که شوق پرواز دارند و عاجزانه از معبودشان طلب پرواز می‌کنند، پروازی از جنس مولایشان که به دست اشقی الاشقیاء به دیدار محبوبش  رفت و آنان نیز این را می‌خواهند، دیداری که در لحظه وصال دریچه های حقایق بر رویشان گشوده شود... 
فاتحان فتح الفتوحی که به فتح القلوب انجامید تا این نهضت هیچ گاه علمش بر زمین نماند.... 
آنانی که صدای راز و نیازشان را فقط خاک پاک جبهه شنید، 
خاک پاک بستان ، هویزه ، فکه ، آبادان ، اهواز ، شلمچه ، دوکوهه و... 
آنان رهروان کوی عشق حسین(س) هستند که ندای هل من ناصر ینصرنی مولایشان را لبیک گفته اند که دین باقی بماند و پرچم اسلام را بر بام جهان به اهتزاز در بیاورند و استکبار را در هم بشکنند... 

و من در آن لحظه شاهد معجزه ای بودم
نه معجزه ای از جنس شق القمر و یا شکافته شدن نیل، نه
من شاهد معجزهٔ انقلاب بودم 
شاهد معجزه کلام
شاهد اینکه اینان چگونه اینطور عارفان را به حیرت وا داشته اند،
من شاهد کسانی بودم که تربیت شده نهضت روح الله بودند و علم از دست پدر پیرشان گرفته بودند، 
پدری که هیچگاه او را ندیدن
آری من نظاره گر جوانانی بودم که وعده ظهورشان را رسول الله داده بود.
وعده ظهور فرزندان خمینی... 

 

مُهـاجر🖋